امیر قاضی پور
انگشت
برمي دارد
:کلاه
!
/ از
سربازش کنيد!
با
پاهايي که نشسته ايم/ بلند
انگشت
هم دراز مي شود.
موهاي
قشنگي که مي کاري،اما سبز مي شود
با
پاهايي که هم نشين، مي خواست دراز شود
تا
بشکند.
دستي
به آب، تا مي تواني مهمان يکيست .
بين
ما که مي کاري
سرباز
مي زند دور سرم
تاب
مي خورد
"چيزي
نيست که ببينيم."
اگر
شد جاي دستم که مي زني
:
دراز مي شد گره مي زني " کوتاه نيامده باشيد"
"
ميخ۲ "
چاره
نيست از جنس پرشي آب شده
دل
براي شما تنگ تقويم...
زاويه
اي که ديد... به اندازه ي دو کف دست
ببينم
ساحل شما... درياي مرغزار چمنزار...
اين
جا=کتابي عروسک
درست
مانده کمي چسبيده به ناچار
بزرگ..اين سنگ
شعاع
نا متساوي -وقتي جاذبه زياد
عکسي
از من فانوس
اينجا... درست در پسوند بعدي
به
تنگي آميخته سايه روشن اين سقف
چيزي
از بطن راست چيزي از بطن چپ
تنها
ساکن... چطور بر ملا...
اتاق
سياه سرفه
پرانتزي باز و پيراهن من...از روزي به دنيا
اگر
طبل بکوبيد -تنها ساکن خانه-
يقينن
کور بوديد
يقينن
کور بوديد
به:
پرستو فروهر
غياب
اينجا
حجمي
سفيدي
اندام
پرده
اي از گوشت
- بره
هاي تکرار-
اريب
نامت
از
بالا
ازغذا
هم بر بدنش
اتاق
بغلي خودش را جلو کشيد
زبان
فرانسه به عقب رفتن هنوز نمي تواند
بيرون
رستوران جاني !
پوستش
از جوش نباشد
با
دستکم تاثير مهاجرت پاهايش
مقدماتي :خون در خود مچاله
به
علاوه پيدا کرده بود
|