زرافشان ! فرهاد عرفانی - مزدک
- ناصر ! سلام ... سلام ! به گیسوان سپیدت - سلام می کنم به چین های عمیق چهره ات به نگاهت ، به فکر های زرافشان عنابی ت به آنهمه گلهای سرخ فردائی ت ، سلام می کنم
هر روز - با لحظه های تو دوباره - به شهر خونچکان میهنم - اوین ! سر می زنم با بند بند درد کشیده ات ، به بند های بی افق به کوچه های انفرادی بن بست به آبادترین جهنم زمین - اوین - سفر می کنم من با صدای هر تپش قلب با هر نفس از مرز های خدا ، لاجوردی ، ... گذر می کنم آری - آری ! به دنیای زرافشان آرمان تو سلام - سلام - سلام می کنم !
3 - 5 - 1383
|
|