شعري از : ((ماركوس بومهارد ))
يكي از شاعر جوان نسل امروز آلمان
ترجمه ي : رامين رحيمي
مي داني هنوز،
چطور مي خواستم ستاره ها را از آسمان
برايت به پايين بياورم،
و براي مان يك آرزو را به واقعيت پيوند بزنم ؟
اما تو هنوز معتقد بودي
كه آنها خيلي بالا هستند!.
ديروز بطور اتفاقي خودم را دراز كردم
به طرف آسمان،
و يك ستاره در ميان دستانم فرو افتاد.
ستاره هنوز گرم بود و به من نشان داد،
كه روياها شايد فوري به واقعيت مبدل نمي شوند
اما يك زماني چرا ….؟!
Markus Bomhard
Weißt Du noch ,
wie ich Dir die Sterne vom Himmel
holen wollte ,
um uns einen Traum zu erfüllen
Aber
Du meintest ,
sie hingen viel zu hoch …!
Gestern
streckte ich mich zufällig
dem Himmel entgegen ,
und ein Stern fiel
in meine Hand hinein .
Er war noch warm
und zeigte mir ,
daß Träume vielleicht nicht sofort
in Erfüllung gehen ;
aber irgendwann …?!
منبع ترجمه : http://www.gedichte.vu